بایدهای مدیریت پروژه: پارادوکس استخدام مهارت یا استعداد!

بایدهای مدیریت پروژه: پارادوکس استخدام مهارت یا استعداد!

پارادوکس استخدام مهارت یا استعداد!

قسمت اول: به جای مهارت، به دنبال استعداد برای تیم‌تون باشید.

 

مهارت یا استعداد

قبلا نفرات رو مثل بقیه شرکت‌ها فقط بر اساس مهارت استخدام می‌کردم. تا این که یک روز یه نفر از آدمایی که باهاش مصاحبه می‌کردم آب سردی رو سرم ریخت و این باعث شد تغییر کنم.

دنبال این بودم که یک قهرمان جدید رو به تیمم اضافه کنم. یک نفر با سال‌ها تجربه در تو یه شرکت بزرگ و معتبر. وقتی به رزومه آقای قهرمان نگاه کردم، گفتم خودشه. اون تو تمام مهارت‌های مختلف حداقل شش سال تجربه داشت. اگر می‌تونستم سر حقوق هم باهاش به توافق برسم، کارم دیگه راحت می‌شد.

قهرمان برای مصاحبه اعلام آمادگی کرد و اومد. ما در مورد پروژه‌ای که قصد انجامش رو داشتیم صحبت کردیم و به این نتیجه رسیدم که بهترین گزینه برای این کار آقای قهرمان است. مطمئن بودم که همه چیز داره خوب پیش میره که یهو متوجه شدم که نمی‌تونم اونو شکار کنم. مصاحبه رو قطع کردم و ازش پرسیدم که چه اتفاقی افتاده؟ بهش گفتم که برای این موقعیت عالی است اما به نظر می‌رسه تمایلی به این کار نداره.

 

 

مهارت یا استعداد

 

 

می دونی جوابش چی بود؟ جوابش این بود: “اگه می‌خواستم چیزی رو که تو شش سال گذشته انجام دادم رو دوباره انجام بدم، همون جای قبلی خودم می‌موندم. شنیدم شما قصد انجام یه تعداد پروژه جالب نرم افزاری رو دارین و یه شانس برای یادگیری و ترقی دیدم.”

همون جا متوجه شدم که استخدام بر مبنای مقایسه و تطابق”رزومه دربرابر مهارت” کاهلی بزرگیه که یک مدیر می‌‌تونه تو تشکیل تیم خودش انجام بده.

 

 

مهارت یا استعدادمن و همکارانم وارد صنعت فناوری نوین شدیم چون می­خواستیم تو این زمینه پیشرو باشیم. هیچ کدوم از ما نمی­خواستیم شغلمون رو صرف همون مهارت­هایی کنیم که تو دانشگاه یاد گرفتیم. برای همین وارد این بازی شدیم چون همیشه هدفمون ورود به جبهه جدید و یادگیری فناوری­های جدید است.

ولی خوب تو این مسیر مشکلاتی پیش اومد که متوجه شدم ما برای رشد کارکنان خودمون سرمایه گذاری را متوقف کرده ­ایم. ما به دنبال استعداد جدید نبودیم. فقط دنبال مهارتی خاص و از قبل آماده، بودیم. اما حالا به همه می­گم که:

 

 

اگر کارفرمایی به دنبال استخدام مهارت خاصی بود، منظور اون از این حرف اینه که “ما قصد سرمایه گذاری روی شما را نداریم”

پیشنهاد من به افرادی که دنبال ساختن یک تیم قوی هستند اینه که:

استعدادها رو شکار کنید و نه مهارت‌ها را

 

برای تشکیل تیم توسعه چابک خود باید دنبال چه استعدادهایی باشیم؟ به نظر من مهارت‌های مهد کودکی خوب:

مهارت یا استعداد

🧸 آیا با دیگران خوب سازش می‌کنه؟

🧸 تو بازی کردن خوش اخلاقه؟

🧸 آیا اسباب بازی‌های خودش رو بعد از بازی جمع می‌کنه؟

🧸 اصلا برای تجربه‌های جدید هیجان داره؟

🧸 آیا یادگیری رو دوست داره؟

 

من می‌تونم مهارت رو یاد بدهم. در واقع، تو محیط تیم چابک، یادگیری فناوری، سریع و آسونه.

ولی یاد دادن به یک بزرگسال که چطوری خوش اخلاق باشه خیلی سخت و شاید هم نشدنی باشه!

استخدام استعداد به جای مهارت کار هوشمندانه‌ای تو تشکیل یه تیم هست. ولی من می‌خوام با افرادی کار کنم که حاضرند کنار من به سمت تکنولوژی هیجان انگیز آینده جلو برند.

بایدهای مدیریت پروژه: سادگی را بر پیچیدگی ترجیح دهید!

بایدهای مدیریت پروژه: سادگی را بر پیچیدگی ترجیح دهید!

من میگم توی دکمه‌های مایکروویو یک دکمه اهمیت داره: افزودن یک دقیقهسادگی را بر پیچیدگی ترجیح دهید!

برای جوشاندن یک فنجان آب برای قهوه، سه بار فشارش می‌دم. برای ذوب کردن پنیر یک بار. برای گرم کردن نان، یک بار دکمه “افزودن یک دقیقه” رو فشار می‌دم و بعدش کافیه درب ماکروویو را پس از 15 ثانیه باز کنم.

شاید به نظر برسه که “مایکروویو یک دکمه‌ای” جایی در ذهن کمیته‌ی طرح‌ریزی نداشته باشه اما نظر من متفاوته. می‌تونم از امکانات مایکروویوم که هرگز استفاده نشده این نتیجه رو بگیرم که کمیته‌ی طرح‌ریزی، پیچیدگی را بر سادگی ترجیح داده. البته ممکنه اون­ها “پیچیدگی” رو با مفهوم”پر از ویژگی‌ها” جایگزین و یا پوشش بدن.

هرگز هیچ فردی با هدف ساخت محصولی پیچیده شروع به کار نمی‌کنه. پیچیدگی به طور تصادفی به وجود میاد.

بایدهای مدیریت پروژه: سادگی را بر پیچیدگی ترجیح دهید!

 

فرض کن من یک تکه پیتزای سرد دارم که می­خوام گرمش کنم. براساس دستورالعمل سازنده، باید دکمه “منو” را فشار بدم. حالا گزینه‌های “پخت سریع” یا “گرم کردن مجدد” رو می‌بینم (وای! خیلی گرسنمه، نمی‌دونم گزینه “پخت سریع”، سریع‌تره یا گزینه “گرم کردن مجدد”؟)

تازه! مرحله بعد سوال و جواب با مایکروویو ادامه داره! انتخاب از بین گزینه‌های “نوشیدنی”، “پاستا”، “پیتزا”، “بشقاب غذا”، “سس” یا “سوپ” هستش. (“پیتزا” را انتخاب می‌کنم، هرچند داخل بشقابه و روی اون سس ریختم!)

تازه حالا باید یکی از گزینه­های”1 برش”، “2 برش”، “3 برش”، یا “4 برش” را انتخاب کنم! نمی­دونم این بازجویی چقدر طول می­کشه! اینجاست که دیگه بیخالش میشم و دکمه کنسل رو میزنم و میرم سراغ همون دکمه “افزودن یک دقیقه”. خلاص.

 

 

خب این موضوعات چه ارتباطی به ساخت و توسعه نرم‌افزار داره؟!بایدهای مدیریت پروژه: سادگی را بر پیچیدگی ترجیح دهید!

تا جایی که به من مربوط می‌شه، وبسایت آمازون فقط یک دکمه داره: “خرید با یک کلیک”. البته که در خرید اول از این وبسایت باید آدرس و شماره کارت اعتباری خودم را وارد می‌کردم، اما الان به اندازه یک کلیک با خرید فوری فاصله دارم! مگه نه؟!

نرم‌افزارها به طور کلی مشکلات پیچیده را حل می‌کنند. سوال اینه که چه میزان از این پیچیدگی رو به کاربر نهایی تحمیل می‌کنی؟ آیا نرم‌افزارت پیچیدگی رو بیشتر می‌کنه؟ نرم‌افزار عالی عموما پیچیدگی‌هایی داره. شما به عنوان یک مدیر پروژه نرم‌افزاری، پیچیدگی را کاهش می‌دید یا افزایش؟

 

 

بهترین مدیر پروژه، پیچیدگی را برای همه طرف‌های ذینفع (برنامه نویسان، کاربران نهایی، مدیران) حذف می­کنه و هیچ وقت پیچیدگی رو افزایش نمی‌ده.

بایدهای مدیریت پروژه: سادگی را بر پیچیدگی ترجیح دهید!

🚦 از آنجایی که کاربران نهایی نیازهای به ظاهر متناقضی ایجاد می‌کنند، وظیفه‌تون کمک به رفع آن­هاست و نه این که این نیازها رو کورکورانه به توسعه دهندگان انتقال بدید.

🚦 از آنجایی که سازندگان نرم افزار، دلایل فنی مبهمی را برای ناتوانی در انجام یک الزام بیان می‌کنند، وظیفه شما اینه که پیچیدگی رو کم کنید و اطلاعات کافی به کاربران نهایی ارایه بدید تا به آنها در انتخاب مسیر متفاوت کمک کنید.

راستی!

📍 استفاده از اپلیکیشن مدنظر شما چقدر ساده است؟

📍 چقدر آسونه که یک ویژگی جدید به برنامه خودت اضافه کنی؟

📍 درخواست یک ویژگی جدید چه میزان ساده است؟

📍 گزارش یک مشکل (باگ) برای رفع آن چطور؟

📍 استقرار نسخه جدید نرم افزار چطور؟ شاید برگشتن به نسخه قبلی به این دلیل که نسخه جدید مشکل دارد را ترجیح می­دهید!

 

بایدهای مدیریت پروژه: سادگی را بر پیچیدگی ترجیح دهید!

ذینفعان پروژه اغلب موضوعات را بیشتر از آنچه باید باشه پیچیده‌تر می­ کنند که یکی از دلایل رایج شکست پروژه­های نرم‌افزاریه. تیم پروژه باید بتونن اهداف و کارهای پروژه رو کامل تجسم کنن. اگرچه، ذینفعان می­توانند تو ذهنشون پروژه رو تو چند مرحله ساده و جادویی انجام بدن. اونا فکر می­‌کنند که به سرعت و به راحتی به راه حل نهایی می‌رسن، مهم هم نیست چقدر پیچیده باشه.

ذینفعان نباید یک پروژه نرم‌افزاری را به یک هیولای صلب، غول پیکر و انعطاف ناپذیر تبدیل کنن. در عوض، اونا باید به تیم فناوری اطلاعات اجازه بدن تا پروژه رو شبیه یک پیاز بسازن و تو هر لایه بلوغش رو افزایش بدن. جایگزین دیگه‌ای براش در دنیای واقعی نیست. باوجود کامل بودن الزامات، همیشه تغییر وجود داره.

 

اگر نرم‌افزارتون به اندازه کافی انعطاف پذیر نیست که بتونه به سرعت با نیازهای در حال تغییر سازگار بشه، این پروژه حتی قبل از شروعش مرده.

 

برای ساده نگه داشتن چیزها، این نکات کلیدی رو به خاطر داشته باش:

💡 الزامات را ساده کن!بایدهای مدیریت پروژه: سادگی را بر پیچیدگی ترجیح دهید!

تحلیلگران کسب و کار اغلب راه حل خاصی را که به ذهنشون می­رسه رو با نیاز واقعی مشتری بر اساس یک نیاز تجاری قاطی می‌کنن. با این که نیاز واقعی ممکنه بسیار ساده باشه، شاید شکاف ارتباطی بین تحلیلگران کسب و کار و برنامه نویسان/ توسعه دهندگان، به خاطر این وجود داشته باشه که هیچ کدومشون واقعاً نمی­دونه دیگری چه می­کنه.

تحلیل گران کسب و کار الزامات رو با شکل‌های نمودار درختی تعریف می­کنن. الزام اصلی، هدف ساده و بدیهی کل پروژه است.  الزامات کلان‌تر در شاخه‌های بالاتر به الزامات کوچک‌تر در شاخه‌های کوچک سطح پایین شکسته می‌شوند. این روند در نمودار درختی تا زمانی تکرار می­شه که هر الزام به صورت واضح مشخص شده باشه. نرم‌افزارهای Mind-map می‌تونن برای مستندسازی الزامات با استفاده از این روش استفاده بشن.

به محض این که مجموعه کوچکی از الزامات مشخص شدن، توسعه نرم‌افزار می‌تونه آغاز بشه

 

💡 فرآیندهای توسعه چابک را دنبال کن!بایدهای مدیریت پروژه: سادگی را بر پیچیدگی ترجیح دهید!

به محض شناسایی مجموعه کوچکی از الزامات، تیم توسعه می­تونه فوری نمونه‌سازی رو شروع کنه. هنگامی که نمونه اولیه در دسترس باشه، ذ‌ینفعان می­تونن آزمایش کنن و بازخورد ارائه بدن. بازخورد مشتری تضمین می­کنه که الزامات دقیق هستند و همچنین به شناسایی شکاف‌هایی که در الزامات ایجاد شده است کمک می­کنه. شکاف‌ها به نیازمندی‌های جدید تبدیل می‌شن، توسعه دهندگان دوباره نمونه سازی می‌کنن و این چرخه ادامه پیدا می‌کنه. هر چرخه باید تا حد امکان کوتاه باشه- معمولا بیش از دو تا سه هفته نیست.

این چرخه، با تعریف “مجموعه کوچکی از الزامات”، “تولید یک نمونه اولیه” و “دریافت بازخورد”، تضمین می‌کنه که همه ذینفعان پروژه همیشه در یک سطح هستن و همه با آنچه در حال جریانه، راحت باشن. با پیروی از این تکنیک‌ها، هر پروژه نرم‌افزاری می‌تونه به یک نتیجه موفقیت آمیز برسه. مخصوصا زمانی که موفقیت در قالب مشتری راضی و نرم‌افزاری کارا تعریف شده باشه که دلیل و چرایی که بخاطرش پروژه تعریف شده را برآورده کرده باشه.

 

خلاصه اینکه:

سادگی تصادفی اتفاق نمی‌افته. نیازه که به صورت فعالانه ترویج داده بشه. پیچیدگی زمانی اتفاق می‌افته که بهش توجه نکنی.

بایدهای مدیریت پروژه: سادگی را بر پیچیدگی ترجیح دهید!

 

 

©️ توجه: کلیه حقوق این پست مربوط به شرکت راهبران سیستم رستاک بوده و کپی، نقل قول و یا چاپ مطالب در سایت‌ها، شبکه های اجتماعی و یا بصورت کتاب و جزوه بدون ذکر منبع پیگرد قانونی دارد.

فیلم کوتاه حضور رستاک در شانزدهمین کنفرانس بین المللی مدیریت پروژه

رستاک در شانزدهمین کنفرانس بین المللی مدیریت پروژه

فیلم کوتاه حضور رستاک در شانزدهمین کنفرانس بین المللی مدیریت پروژه با دو ارائه جناب آقای مهندس روزبه کتب زاده با عنوان “پروژه ها در تاب و تاب چابکی” و جناب آقای دکتر علی واحدی با عنوان “هفت شاه کلید کار تیمی” که مورد استقبال زیاد شرکت کنندگان عزیز قرار گرفت. کلیپ زیر مروری کوتاه بر حضور رستاک در این کنفرانس و با حضور گرم شما می‌باشد.

✍️ همیشه بزرگترین سرمایه رستاک، حمایت و همراهی همیشگی شما عزیزان بوده و از لطف و محبت و بازخوردهای فوق العاده پرانرژی که به ما دادید بی‌نهایت متشکریم.💐🙏